چون درد زايمان مرا گرفت و سخت شد، همهمه و سخنى شنيدم كه چون سخن آدميان نبود و رايتى از سندس بر چوبى از ياقوت ديدم
كه ميان آسمان و زمين زده شد و چون پسرم متولد شد ديدم پرتوى از سرش بر زد و به آسمان رسيد و كاخهاى شام را ديدم كه همچون
شعله آتش بود، و… بیشتر »
1 نظر »