روزی حضرت موسی برای مناجات به كوه طور می رفت و شیطان هم در پی او رفت.
یكی از فرشتگان شیطان را نهیب زد و گفت: از دنبال موسی برگرد كه او كلیم خداست مگر امید داری كه بتوانی او را بفریبی؟
شیطان گفت: آری. چنان كه پدر او حضرت آدم را به خوردن گندم فریفتم از موسی هم امید دارم كه چنین شود.
حضرت موسی متوجه شد .
شیطان گفت: ای موسی كلیم می خواهی تو را شش پند بیاموزم؟
حضرت موسی فرمود: خیر. من احتیاج ندارم از من دور شو.
جبرئیل نازل شد و گفت: ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد .
موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو .
شیطان گفت: آن شش پند این است:
اول:در وقت دادن صدقه به یادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشیمانت كنم گرچه آن صدقه
كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نماید.
دوم: ای موسی با زن بیگانه و نامحرم خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فریفته و به فتنه
می اندازم و وادار به زنا می كنم.
سوم: ای موسی در حال غضب به یادم باش زیرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار می نمایم و آرزو می كنم
كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملی سازم.
چهارم: چیزهایی كه خداوند ازآنها نهی كرده نزدیك نشو چون هر كس به آنها نزدیك شود من او را به حرام
و گناه می اندازم.
پنجم: در دل خود فكر گناه وكار خلاف راه مده چون اگر من دلی را چرکین دیدم به طرف صاحبش دست دراز
میکنم و او را اغوا میکنم، تا آن کار خلاف را انجام دهد .
ششم: …..
تا خواست كه ششم را بگوید جبرئیل حضرت موسی(ع) را نهیب زد .
و فرمود: ای موسی حركت كن و گوش مده كه او می خواهد در نصیحت ششم تو را بفریبد.
لذا موسی حركت كرد و رفت.
شیطان فریاد زد و گفت: وای بر من پنج موعظه را كه اساس كارم در آنها بود شنید و رفت می ترسم كه آنها
را به دیگران بگوید و آنان هدایت شوند. من می خواستم پس از پنج کلمه حق ، او را به دام اندازم و او و دیگران را فریب
دهم ولی از دستم رفت.
منبع :کتاب شناخت شیطان صفحه36