در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این درس را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب(سلام الله علیها) بود. راستی که موضوع عجیبی است: زینب با آن عظمتی که از اول داشته است- و آن عظمت را در دامن زهرا (علیه السلام) و از تربیت علی(علیه السلام) به دست آورده بود- در عین حال زینب بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.
ما میبینیم در شب عاشورا زینب یکی دو نوبت حتی نمیتواند جلوی گریهاش را بگیرد. یک بار آنقدر گریه میکند که بر روی دامن حسین بیهوش میشود و حسین(علیه السلام) با صحبتهای خودش زینب را آرام میکند:«لایذهبن حلمک الشیطان» خواهر عزیزم. مبادا وسواسس های شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید. وقتی حسین به زینب میفرماید که چرا این طور میکنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر من همین طور، مادر همین طور، زینب با حسین اینچنین صحبت میکند: برادر جان همه آنها اگر رفتند بالاخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند.
منبع: مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران: صدرا، 1363، ج1، ص 49