«اى مفضّل! در حال كسى كه از داشتن ديده محروم است، انديشه كن. بنگر كه چگونه در كارش نارسايى پديد مى آيد. اين
شخص قدمگاهش را نمى شناسد، مقابلش را نمى بيند، رنگها را از هم باز نمى شناسد، زشت و زيبا را تفاوت نمى دهد.
اگر ناگاه بر گودالى مشرف شود آن را نمى بيند، اگر دشمنى به او هجوم برد نمىشناسدش. بدرستى توان كتابت و تجارت
و صياغت(زرگرى، ريختهگرى) ندارد. تا جايى كه اگر از ذهن و انديشه برخوردار نباشد همانند يك سنگ در حال سقوط است.
همچنين كسى كه نمى شنود، نارسايى بسيار در كارش پديد مى آيد. روح و لذت مخاطبه (گفت و شنود) و محاوره را از دست
مى دهد، از نغمه هاى دلربا و الحان راحت افزا محروم است، براى مردم گفتگو با او بسيار دشوار و ملالآور مى شود. مانند
يك غايب و مرده بدرستى از اخبار مردم ديگر آگاه نمىشود در حالى كه همه چيز را مشاهده مىكند و زنده است.
امّا اگر عقل و انديشه نداشته باشد، به حيوان مى ماند و چه بسا بسيارى از مصالح حيوانات را نداند و نتواند [؛ زيرا حيوانات
از سر غريزه كارهاى شگفتى مى كنند].
آيا نمى بينى كه چگونه براى انسان اعضا، عقل و ديگر ويژگيها آفريده شد تا با نبود و يا ناقص بودن آنها دشوارى در كارش
رخ ندهد و آفرينش او تمام و كامل باشد. چرا چنين شد؟ آيا اين جز بيانگر خلقتى حكيمانه و عالمانه است؟
مفضّل مى گويد: عرض كردم: پس از چه روى برخى از مردم شمارى از اين اعضا را ندارند و به خاطر آن در دشواريهايى
كه فرموديد مى افتند؟
فرمود: اين امر گاه براى آن است كه شخص مبتلا، تأديب شود و نيز ديگران از آن، درس عبرت بگيرند. چنان كه گاه پادشاهان
مردم را به خاطر اين اهداف تأديب مى كنند. بىشك اين اعمال آنان، گاه پسنديده و تدبيرى نيكوست.
همچنين كسانى كه دچار اين بلاها مى شوند اگر [بىشكيب نباشند و] خداى را سپاس گويند و به درگاهش انابه كنند، پس از مرگ
از پاداش عظيم و بسيار بهره مند مى گردند تا جايى كه اگر پس از مرگ اختيار داشته باشند چنين مى خواهند كه بار ديگر در
بلاها درافتند و از پاداش و اجر الهى سود ببرند.»
شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل) ؛ ص57