- زفاک
- شهریور 1401 (3)
- خرداد 1401 (3)
- اردیبهشت 1401 (4)
- اسفند 1400 (1)
- بهمن 1400 (1)
- دی 1400 (1)
- آبان 1400 (6)
- مهر 1400 (6)
- شهریور 1400 (3)
- فروردین 1400 (1)
- بهمن 1399 (2)
- دی 1399 (1)
- بیشتر...
شن | یک | دو | سه | چهار | پنج | جم |
---|---|---|---|---|---|---|
<< < | > >> | |||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
- امروز: 512
- دیروز: 77
- 7 روز قبل: 654
- 1 ماه قبل: 7193
- کل بازدیدها: 208355
- همه
- بدون موضوع
- رهبری
- گزارش فعالیتهای مدرسه
- مناجات
- روایات اهل بیت(ع)
- روزه
- ماه مبارک رمضان
- دوستی و دشمنی
- یاری دیگران
- استغفار و آثار آن
- صبر
- امر به معروف ونهی از منکر
- نماز
- تواضع
- صله رحم
- قناعت
- نیکی به پدر و مادر
- انصاف و عدل
- اصلاح فی ما بین
- رازداری
- سخاوت
- حق زن و شوهر
- کار با دست
- انتظار ظهور
- آخرالزمان
- حکایات
- تبریک ها
- تسلیت ها
- حرفهای خودمانی
- قرآن کریم
- ازدواج
- شهدا
- مسائل اجتماعی
- دین و طب
- احادیث پزشکی
- عجایب خلقت
- عفاف و پاکدامنی
- کلامی از بزرگان
- مسائل سیاسی
- پیامبر(ص)
- ائمه علیه السلام
- وهابیت
- اخلاقی
- امام حسن (ع)
- سبک زندگی
- دلنوشته
- راهکارها
- آیین همسر داری
- سبک زندگی اسلامی
- دفاع مقدس
- احکام
- کتاب و کتابخوانی
- داستانی
- فعالیت های پژوهشی مرکز
- مناسبتها
- پزشکی،میوه درمانی
- چشمزخم و درمان آن
- احادیث، بهترین روز ناخن گرفتن
- چکیده پایان نامه
- اخلاقی
- قرآنی
- امام حسین (علیه السلام)
موضوع: "حرفهای خودمانی"
بزرگی میگفت:
خدایا،
مرا یاری ده
تا زمانی که ” کفش “کسی را نپوشیده ام
در مورد ” راه رفتنش“ قضاوت نکنم.
وقتی یاد بچگی هایمان می افتم، جز حسرت و آه چیزی برای گفتن ندارم.
یادش بخیر وقتی نماز میخواندیم انگار سبک میشدیم، اوج میگرفتیم. این روایت رو شنیده بودیم که هر وقت نماز میخونی فکر کن آخرین نمازته، به محض اینکه مریض میشدیم از ترس مردن چه نماز هایی که نمی خونیم . اما حالا چی ؟؟؟ دهها سال گذشته، میدونیم عمرمون رو به اتمامه، اما از مردن یادی نمیکنیم، از اون نمازهای بی ریا خبری نیست، از اون راز و نیاز ها و درد ودل کردن ها با خدا خبری نیست.!!!!!!
وقتی ماه رمضان میرسید چه شور و شوقی داشتیم، سحر، افطار، انگار واقعا یه مهمونی بزرگ بود، واقعا همین حس رو داشتیم، با عشق روزه میشدیم… یادش بخیر، یادش بخیر سادگی و پاکی کودکیهایمان….
کاش دوباره به آن روزها باز میگشتم!!!!!!!!!!!!!
کاش……….