ابان بن تغلب گويد: با امام صادق عليه السّلام طواف ميكردم: مردى از اصحاب بمن برخورد و درخواست كرد همراه او
بروم كه حاجتى دارد، او بمن اشاره كرد و من كراهت داشتم امام صادق عليه السّلام را رها كنم و با او بروم، باز در
ميان طواف بمن اشاره كرد و امام صادق عليه السّلام او را ديد، بمن فرمود: اى ابان اين تو را ميخواهد؟ عرضكردم: آرى.
فرمود: او كيست؟ گفتم: مردى از اصحاب ماست، فرمود: او مذهب و عقيده تو را دارد؟ عرضكردم: آرى. نزدش برو،
عرضكردم: طواف را بشكنم؟ فرمود: آرى. گفتم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى، ابان گويد:همراه او رفتم
و سپس خدمت حضرت رسيدم و پرسيدم حق مؤمن را بر مؤمن بمن خبر ده، فرمود: اى ابان اين موضوع را كنار
گذار و طلب مكن، عرضكردم: چرا، قربانت گردم، سپس همواره تكرار كردم و باو اصرار نمودم تا فرمود: اى ابان نيم
مالت را باو ميدهى، سپس بمن نگريست و چون ديد كه چه حالى بمن دست داد فرمود: اى ابان، مگر نميدانى
كه خداى عز و جل كسانى را كه ديگران را بر خود ترجيح دادهاند ياد فرموده؟ (آنجا كه فرموده است: وَ يُؤْثِرُونَ
عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ عرضكردم: چرا قربانت. فرمود: آگاه باش كه چون تو نيمى از مالت را باو دهى ا
و را بر خود ترجيح ندادهئى، بلكه تو و او برابر شدهايد، ترجيح او بر تو زمانى است كه از نصف ديگر باو دهى.
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج3، ص: 250