محمّد بن عبيد اللّه روايت شده كه گفت: من يك روز براى امام حسن عسكرى نامه نوشتم، آن حضرت را از
اختلافات دوستان خبر دادم، از آن بزرگوار خواستم كه دليلى اظهار كند. در جوابم نوشت: خداى سبحان با
مردمان عاقل گفتگو مى كند، هيچ احدى بقدر خاتم النبيين و سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله دليل و ب
رهان نياورد، ولى آن مردم مى گفتند:
رسول اللّه فالگير و جادوگر و دروغگو است و خدا هم هدايت كرد آن افرادى را كه بايد هدايت كند، آرى دل
بيشتر مردم بوسيله دليل تسكين پيدا مى كند.
موقعى كه خدا بما اجازه دهد تكلم مى كنيم، وقتى كه ما را ممنوع كند ساكت مى شويم. اگر خدا دوست
نمى داشت كه حق را ظاهر و آشكار كند پيغمبران مژده دهنده و ترساننده را نمي فرستاد كه در اوقاتى با
حال ضعف و قوّت حق را آشكار كنند و در اوقاتى سخنرانى نمايند تا امر خدا اجرا شود و حكم پروردگار براى
طبقات مختلف مردم نافذ و ممضا گردد.
كسى كه بينا باشد راه نجات را طى مى كند، بلطف حق چنگ مى زند، بشاخه محكمى چنگ خواهد زد، شك
و ريبى نخواهد داشت غير از من پناهگاهى نخواهد داشت. طبقه ديگرى هستند كه حق را از اهل حق نمى
گيرند، آنان نظير مسافر دريا هستند كه در موقع موج دريا موج مى زنند و در موقع سكون دريا ساكن مىشوند،
طبقه ديگرى هستند كه شيطان بر آنان مسلط شده، دأب آنان اينست كه اهل حق را برطرف كنند، اهل حق را
بوسيله باطل و هوا و هوس از بين ببرند، آنان كافرند، آنان ذاتا حسودند.
افرادى را كه اين طرف و آن طرف مى روند رها كن! زيرا چوپان موقعى كه بخواهد گوسفندان خود را جمع كند
با مختصر سعيبى آنها را جمع خواهد كرد. راجع به اختلاف دوستان ما نوشته بوديد، موقعى كه (درباره امر امامت)
وصيت و كتابهائى در بين باشد جاى شك و ترديدى نخواهد بود، كسى كه در مجلس قضاوت بنشيند بقضاوت اولى
و سزاوارتر است، آن افرادى را كه بايد نگاهدارى كنى نيكو نگاهدار، از طلب رياست كردن و فاش كردن اسرار بر
حذر باش! زيرا اين دو موضوع انسان را بوادى هلاكت خواهند كشيد.
نوشته بودى كه قصد كردى بجانب فارس حركت كنى حركت كن، خدا براى تو خير ميخواهد، بعدا با امنيت داخل
مصر خواهى شد، سلام ما را بدوستان مورد وثوق و اطمينان ما برسان، آنان را به پرهيزكارى و اداء امانت وادار
كن، آنان را آگاه كن كه فاش كردن اسرار ما (چون) جنگ با ما است.
راوى گويد: معناى اين جمله را كه امام فرموده بود: خدا براى تو خير ميخواهد و با حال امنيت داخل مصر خواهى
شد نفهميدم. آمدم بغداد كه بجانب فارس حركت نمايم جور نشد، بجانب مصر برگشتم.
راوى گويد:
وقتى مستعين باللّه عباسى آن قصدى را كه درباره امام حسن عسكرى بايد بكند كرد و سعيد دربان را دستور داد
كه امام عسكرى را در كوفه آورد و آن حادثه كذائى را در بين راه ايجاد نمود خبر بگروه شيعه رسيد و آنان را ناراحت
كرد. اين موضوع به كمتر از پنج سال بعد از رحلت امام على النقى عليه السّلام اتفاق افتاد. محمّد بن عبد اللّه و هيثم
بن سبابه براى امام حسن عسكرى نوشتند: فدايت شويم خبرى بما رسيد كه ما را ناراحت و غمناك كرد. جواب آمد كه
بعد از سه روز براى شما راه و فرجى خواهد بود،
راوى گويد: مستعين باللّه عباسى در روز سوم از مقام خلافت خلع شد و معتز باللّه بجاى او نشست و همانطور شد كه
امام عليه السّلام فرموده بود.
ترجمه إثبات الوصية، ص: 465-464