عرب بيابانى كه اهل يمن و در حالى كه سوار بر شتر سرخ رنگى بود، خدمت پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- رسيد. و سلام و تحيّت خود را ابلاغ كرد.
مردم گفتند: «اين شتر را دزديده است!». حضرت فرمود: بيّنه و شاهدى داريد. گفتند: «آرى يا رسول اللَّه!».
رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- به على- عليه السّلام- فرمود: «اى على! اگر بيّنه اى آوردند، حق خدا را از او بگير» اعرابى اندكى سرش را
به زير انداخت و آرام شد.
سپس حضرت فرمود: «برخيز، يا اينكه دليلى بر بى گناهى خود بياور» در اين هنگام، شتر به صدا در آمد و خطاب به پيغمبر- صلّى اللَّه
عليه و آله-گفت: قسم به كسى كه تو را به حق مبعوث كرده، اين شخص مرا ندزديده است و من مالكى غير از او ندارم.
پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: «چه گفتى كه خدا شتر را براى گفتن بى گناهى تو، به سخن آورد؟».
عرب گفت: گفتم: «خدايا! نمى شود با تو سخن گفت. و كسى نيست كه تو را كمك كند و كسى نيست كه در ربوبيت تو شريك
باشد. تو پروردگار ما هستى چنان كه گفتى، و ما فوق گويندگان مى باشى. از تو مسألت داريم كه بر محمّد و آل محمّد-
صلّى اللَّه عليه و آله- درودفرستى و بى گناهى مرا آشكار سازى».
آنگاه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: «قسم به خدايى كه مرا مبعوث كرده، ملائكه را ديدم كه سخن تو را مى نوشتند. بدانيد هر
كس مثل اين اعرابى گرفتار شد مانند او دعا كند و بر من زياد درود بفرستد»
جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 31