امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود:
«شخص نبايد با فردى كه مبتلا به جذام است صحبت كند مگر اينكه ميان آنها به اندازه يك ذراع فاصله باشد و در نقل ديگرى آمده: به اندازه يك نيزه فاصله باشد.»
اين سخن به خوبى دلالت دارد كه در اسلام به موضوع انتقال بيمارىها توجه شده و معلوم است كه آن به وسيله ميكروبها صورت مىگيرد. طب جديد به وسيله دانشمندان باكتريولوژى ثابت كرده است كه ميكروب جذام تا يك مترى مبتلا به جذام پخش مىشود و در مسلولين هم همين طور است و اين همان سخن امام صادق است و البته اطلاع امام از اين مسأله غرابتى ندارد چون او از استواران در علم و از كسانى است كه خداوند آنها را براى سرّ خود انتخاب كرده و علم خود را به آنها ياد داده است.
از پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هم نقل شده كه فرمود: از مبتلا به جذام فرار كن همان گونه كه از شير فرار مى كنى. و فرمود: به شهرى كه در آن وبا وجود دارد وارد نشويد و فرمود: شخص بيمار با شخص سالم تماس نگيرد و مانند اينها احاديث ديگرى هم نقل شده است.
بنا بر اين، اسلام وجود ميكروبهاى بيمارى زا و سرايت بيمارى را اثبات مىكند و معلوم مىشود كه در وجود بيمار ميكروب وجود دارد و اين كار پيش از آن بود كه «دافين» پزشك فرانسوى در سال 1850 آن را كشف كند يا «پاستور» با ميكروسكوپ در اواخر قرن نوزدهم آن را ببيند. به اضافه اينكه عقل به وجود آن در بيماريهاى مسرى حكم مىكند چون بيمارى در بدن چيزى است كه عارض مىشود و مسلم است كه چيز عارض نمىتواند به خودى خود وجود داشته باشد و بايد به وسيله جسم ديگرى قوام پيدا كند، پس وقتى بيمارى سرايت كرد معنايش اين است كه يك چيزى كه آن را حمل مىكند منتقل شد و آن همان ميكروب است و رواياتى كه به فرار كردن از جذامى امر مىكند و يا از تماس گرفتن مريض با سالم نهى مىكند، همگى براى آن است كه اين جسمى كه حامل بيمارى است يعنى ميكروب از شخص مريض به شخص سالم منتقل نشود و انتقال بيمارى همين است كه به عربى به آن «عدوى» گفته مىشود.
باقى مىماند حديثى كه سنى و شيعه از پيامبر نقل كردهاند و اينكه آن حضرت فرمود:
«عدوى و بدفال زدن درست نيست و روايات ديگرى كه به همين مضمون وارد شده است. »
اين روايات را دو جور مى شود معنا كرد:
اول اينكه اسلام قوانينى دارد كه مانع از آن مىشود كه انسان به بيماريهاى مسرى گرفتار شود. اسلام از انواع كارهاى زشتى كه باعث پيدايش بيماريهاى مسرى مىشود نهى كرده و اصول حفظ الصحة را بيان نمود است. مثلا مطالبى در باره خوردن پيش از گرسنگى و دست كشيدن از غذا پيش از سيرى دارد كه مانع از فساد اخلاط و سنگينى شكم مىشود و اينها اساس بيماريهاست و مطالبى از اين قبيل كه در اين مختصر نمىگنجد. همچنين اسلام از همه چيزهايى كه به انسان ضرر دارد نهى كرده و اينها چيزهايى است كه طب پس از تجربههاى علمى و عملى به آن رسيده است. بنا بر اين اگر مسلمان به اين قوانين و آداب ملتزم شود به گونهاى مريض نمىشود كه باعث سرايت بشود جز در حالتهاى خاصى كه از سرما و گرما حاصل مىشود و در آنها سرايت نيست.
اين معنايى كه گفتيم با نفى ذات سرايت در اين حديث مناسبت دارد.
دوم اينكه، اسلام تمام تأثيراتى را كه در جهان خلقت وجود دارد به مبدء اعلى و خداوند نسبت مىدهد و مسلمانى كه ايمان درستى
دارد مىداند كه اين بيماريهاى مسرى به خودى خود تأثيرى ندارد همان گونه كه در جاهليت گمان مىرفت، بلكه معتقد است كه اين تأثير مربوط به خداوند است و در بدفال زدن هم همين طور است و آن تأثيرى ندارد و جز آنچه خدا مىخواهد اتفاق نمىافتد. وقتى انسان چنين عقيدهاى داشته باشد در باره فال بد اضطرابى ندارد چون مىداند كه آن كار يا مقدر است و يا مقدر نيست، اگر مقدر باشد چارهاى از آن وجود ندارد و اگر مقدر نباشد اتفاق نخواهد افتاد، او با اين اعتقاد اصل بد فال زدن را نفى مىكند و لذا پيامبر مىفرمايد: كسى كه بيمارى را نازل كرده دارو را هم نازل كرده است. طيبى مىگويد: «لا» كه براى نفى جنس است، بر اين موضوعات ذكر شده در اين روايت وارد شده است و به اصطلاح نفى ذات مىكند در حالى كه آنها وجود دارند، پس نفى به صفات و احوال آنها كه مخالف با شرع است وارد شده است «چون سرايت و جغد و امثال آنها در خارج وجود دارند و آنچه نفى شده عقيده موجود در جاهليت است و اراده نفى صفات از نظر كنايى بليغتر است» حديث را جور ديگرى هم معنا كردهاند كه به آنچه ما گفتيم بازگشت مىكند و ما رعايت اختصار كرديم.
اكنون كه راجع به ميكروب بحث كرديم، مناسب است كه مختصرى از تاريخ آن و تأثيرى كه در اجسام دارد و چگونگى سرايت
بيمارى از نظر طب جديد، سخن بگوييم تا فايده آن كامل شود و بحث روشنتر گردد.
روش تندرستى در اسلام / ترجمه طب النبي وطب الصادق عليهما السلام، ص: 85-88