- زفاک
- نورفشان
- یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
- مرضیه کرنوکر
- شهریور 1401 (3)
- خرداد 1401 (3)
- اردیبهشت 1401 (4)
- اسفند 1400 (1)
- بهمن 1400 (1)
- دی 1400 (1)
- آبان 1400 (6)
- مهر 1400 (6)
- شهریور 1400 (3)
- فروردین 1400 (1)
- بهمن 1399 (2)
- دی 1399 (1)
- بیشتر...
شن | یک | دو | سه | چهار | پنج | جم |
---|---|---|---|---|---|---|
<< < | > >> | |||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
- امروز: 849
- دیروز: 876
- 7 روز قبل: 1425
- 1 ماه قبل: 7839
- کل بازدیدها: 209231
- همه
- بدون موضوع
- رهبری
- گزارش فعالیتهای مدرسه
- مناجات
- روایات اهل بیت(ع)
- روزه
- ماه مبارک رمضان
- دوستی و دشمنی
- یاری دیگران
- استغفار و آثار آن
- صبر
- امر به معروف ونهی از منکر
- نماز
- تواضع
- صله رحم
- قناعت
- نیکی به پدر و مادر
- انصاف و عدل
- اصلاح فی ما بین
- رازداری
- سخاوت
- حق زن و شوهر
- کار با دست
- انتظار ظهور
- آخرالزمان
- حکایات
- تبریک ها
- تسلیت ها
- حرفهای خودمانی
- قرآن کریم
- ازدواج
- شهدا
- مسائل اجتماعی
- دین و طب
- احادیث پزشکی
- عجایب خلقت
- عفاف و پاکدامنی
- کلامی از بزرگان
- مسائل سیاسی
- پیامبر(ص)
- ائمه علیه السلام
- وهابیت
- اخلاقی
- امام حسن (ع)
- سبک زندگی
- دلنوشته
- راهکارها
- آیین همسر داری
- سبک زندگی اسلامی
- دفاع مقدس
- احکام
- کتاب و کتابخوانی
- داستانی
- فعالیت های پژوهشی مرکز
- مناسبتها
- پزشکی،میوه درمانی
- چشمزخم و درمان آن
- احادیث، بهترین روز ناخن گرفتن
- چکیده پایان نامه
- اخلاقی
- قرآنی
- امام حسین (علیه السلام)
منبر پيامبر (ص)
وقتى كه مسجد مدينه ساخته شد، پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- در موقع خطبه خواندن و سخنرانى،
در مقابل جمعيت بر تنه درخت خرمايى كه در صحن مسجد بود، تكيه مىداد تا اينكه يكى از ياران آن حضرت،
منبرى از چوب با دو پله و عرشه ساخت. نخستين بار كه پيامبر بر منبر نشست، درخت به ناله در آمد. پيامبر
آن را به طرف خود خواند. تنه درخت، زمين را شكافت و به طرف پيامبر آمد و مردم در اطراف نگاه مىكردند.
حضرت او را در بغل گرفت و با او سخن گفت. پس درخت ساكت شد، سپس حضرت فرمود: به جاى خود
برگرد. مردم نيز گوش مىدادند. درخت جاى خود برگشت. پس يقين و بصيرت مؤمنان زياد شد و منافقان هم
آنجا بودند و آن حديث را نقل مىكردند ولى هوا و هوس، قلبها را مىميراند .
سفر پنجم تورات
«مثل تو از برادران بنى اسرائيل، پيامبرى تعيين مى كنم و سخنم را در دهان او قرار مى دهم».
و برادران بنى اسرائيل فرزندان اسماعيل بودند. در فرزندان اسماعيل غير از پيامبر اسلام، كسى مثل
حضرت موسى نبود.
اين سخن حيقوق پيامبر و دانيال پيامبر است كه: «خدا او را از يمن آورد و تقديسش را از كوه فاران و زمين
را با ستايش احمد و تقديسش پر كرد. و با هيبتش زمين را مالك شد».
باز هم فرمود: «زمين از نور او روشن مى شود و سپاهيانش در خشكى و دريا مى روند».
و همچنين فرموده: «اغراق را از قلبت مىكنيم و تيرها به واسطه تو سيراب مىشوند اى محمّد!» در اينجا به
اسم حضرت، تصريح شده است.
در كتاب شعياى پيامبر است كه: «بندهام كه بهترين خلايقم است و رضايت من در اوست، از روحم به او افاضه مىكنم».
و يا فرمود: «نازل مىكنم پس عدلم را در ميان ملتها، ظاهر مىكند. و صدايش در بازارها شنيده نمىشود. چشمهاى كور
را باز مىكند. و گوشهاى كر را شنوا مىسازد. به لهو و لعب ميل نمىكند. و ستون تواضعكنندگان است. او نور خداست
كه خاموش نمىشود تا اينكه حجّتم را در روى زمين ثابت كند و به واسطه او عذر قطع مىشود».
در فصل پنجم مىفرمايد: «علامت سلطنت او در شانهاش است». چون مهر نبوّت در شانه حضرت بود.
جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 57
یوسف مصری نمی آید به كنعان دلم
بازسر را می گذارد غم به دامان دلم
بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار
مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم
یکی از اسرا، که بارها با جاسوسیاش برای عراقیها سبب کتک خوردن بچهها از جمله حاج آقای ابوترابی
شده بود، مریض شد. از شدت تب میسوخت و نیاز به پرستاری داشت اما کسی حاضر نبود به کسی که این
همه در حق دیگران بدی کرده، رسیدگی کند. عراقیها هم گوشه آسایشگاه رهایش کردند. حاجی شب تا
صبح بالای سرش نشست، مدام او را پاشویه میداد و به او رسیدگی می کرد. اسیر مزبور وقتی چشمانش
را باز کرد و دید حاجی این گونه دارد از او پرستاری میکند از خجالت سرخ شد و پتو را روی سرش کشید.
صدای گریهاش آسایشگاه را پر کرده بود. بعد از آن شده بود مرید حاجی. حاجی با محبتش او را زنده کرد.
منبع : منبع خاطرات: کتاب “حجت الاسلام سيد علي اكبر ابوترابي
نشستی با عنوان اخلاق وتهذیب نفس درمرکز تخصصی فقه واصول فاطمه الزهراء (س) اردکان با حضور حجت الاسلام والمسلمین سید اسماعیل شاکر امام جمعه محترم این شهرستان برگزار شد.
ایشان طی سخنانشان به لزوم تهذیب نفس وخود سازی اشاره نمودند وتأکید کردند که خودسازی تنها گوشه نشینی وعزلت نیست بلکه می توان همانطور که به طی مراحل مختلف زندگی می پردازیم به تهذیب نفس هم بپردازیم .
ایشان تصریح کردند: اینکه برخی علماء وفضلا ازجمله جناب قاضی تهذیب را بدون استاد مایه ی زمین خوردن وبه خطا رفتن دانسته اند مراد چیز دیگری بوده است. چراکه ازجمله شروط جناب آقای قاضی برای پذیرش شاگرد داشتن مدرک اجتهاد بوده است واین دالّ برآن است که مراد ایشان پیمودن راه سیر وسلوک بوده که متفاوت ازتهذیب وخودسازی است.
ایشان همچنین خواندن سوره ی شمس را برای پیداکردن توفیق مجرب ومفید دانستند. درادامه برخی ازطلاب سوالاتی مطرح نمودند که ایشان به پاسخگویی وراهنمایی آنان پرداختند.
در سفر اوّل
فرشته بر حضرت ابراهيم نازل شد و به او گفت: در اين دنيا تو پسرى پيدا خواهى كرد به نام اسحاق. حضرت
ابراهيم گفت: اى كاش اسماعيل زنده بود و تو را خدمت مى نمود. خداوند متعال به ابراهيم فرمود: «اين به جاى
خودش هست وآرزويت در مورد اسماعيل جامه عمل پوشيد. و من او را مبارك مى كنم و جاى او را مكان امن
قرار مى دهم و او را بزرگ مى گردانم» منظور از اين سخن، ظهور حضرت محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- است.
و همچنين نوشته شده: «اما پسر كنيز (يعنى اسماعيل) او را جدا و جدا مبارك گرداندم و از او دوازده نفر بزرگوار
متولد مى شوند. و هر يك از آنها را امّتى بزرگ مى كنم».
در تورات آمده است: «فرشته بر حضرت هاجر- مادر اسماعيل- فرود آمد در حالى كه او بر ساره غضبناك بود و مى
گرييد، به هاجر گفت: برگرد و به بانويت خدمت كن و بدان كه پسرى به دنيا مىآورى كه در بين ملتها مقامش بزرگ
باشد و دستش بالاى دستها باشد». و اين شخص كسى جز پيامبر اسلام نبود .
و همچنين در تورات فرمود: «هنگامى كه ابراهيم هاجر و اسماعيل را خارج كرد تا به بيابان مكّه ببرد، در بين راه،
آب آشاميدنى آنها تمام گرديد و تشنه شدند، فرشته بر آنها نازل شد و به هاجر گفت: بچّه را سست نگير، دستهايت
را محكم كن؛ چون مى خواهم او براى كار بزرگى زنده باشد».
توضيح: اگر بگويند در اينجا بشارت به سلطنت داده نه نبوّت. جوابش اين است كه سلطنت دو نوع است؛ سلطنت
كفر و سلطنت هدايت و ايمان. و ممكن نيست خدا ابراهيم و هاجر را به سلطنت كفر بشارت دهد.
در تورات آمده است: «اولى از كوه سينا ظهور مىكند و دومى از ساعير و سومى از كوه فاران».
سينا كوهى است كه حضرت موسى در آنجا با خدا سخن گفت. و ساعيركوهى است در شام كه حضرت عيسى
در آنجا بود. و كوه فاران همان مكّه است.
در تورات آمده است «حضرت اسماعيل در صحراى فاران، ساكن گرديد و در آنجا رشد نمود و تيراندازى ياد گرفت.
پس خداوند متعال، فاران را در رديف طور سينا و ساعير- كه انبيائش را از آنها مبعوث كرده- آورده است. و مكّه
همان فاران است. دين خود را در آنجا ظاهر كرده و اين مواعد را با حضرت محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- كامل كرده
است. دين خود را با حج و صداى تلبيه حجّاج در بالاى تپهها و دل صحراها به ظهور رسانده است».
باز هم در تأويل فاران، آنچه كه در كتاب حيقوق پيامبر است ما را كمك مى كند، كه مى گويد سيّدى از كوه فاران
مى آيد و به آسمان ارزش مى دهد. و زمين را پر از نور مى كند. مرگ در دستهاى اوست و پرنده جاى پاى او را نوك
مى زند.
در كتاب حزقيل پيامبر آمده است كه: «من با ملائكه، بنى قيدار را كمك مى كنم.- قيدار جدّ عرب و پسر اسماعيل است-
و دين را زير قدمهاى آنها قرار مى دهم. پس شما را به خود در مى آورند و به غيرت و غضب، تحريك مى كنند. و شما
هم به آنها نگاه نمى كنيد. و من به كارهاى آنها در مورد شما راضيم».
حضرت محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- نيز، بنى قيدار را به جنگ آنها فرستاد. و خداوند آنها را در بدر، خندق و خيبر، با
ملائكه كمك كرد.
جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 55