آقا جان!...
هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام
جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام
از باد ها نشانی تان را گرفته ام
عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
شرمنده ی جوانی از این زندگانیم
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا?
آخر چرا… بیشتر »
1 نظر »