- anam
- شهریور 1401 (3)
- خرداد 1401 (3)
- اردیبهشت 1401 (4)
- اسفند 1400 (1)
- بهمن 1400 (1)
- دی 1400 (1)
- آبان 1400 (6)
- مهر 1400 (6)
- شهریور 1400 (3)
- فروردین 1400 (1)
- بهمن 1399 (2)
- دی 1399 (1)
- بیشتر...
شن | یک | دو | سه | چهار | پنج | جم |
---|---|---|---|---|---|---|
<< < | > >> | |||||
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
![](https://alzahra-ardakan-s3.kowsarblog.ir/media/users/e.habibi/profile_pictures/_evocache/agha_radsms_net_.jpg/fit-160x160.jpg?mtime=1440542457)
- امروز: 184
- دیروز: 38
- 7 روز قبل: 1339
- 1 ماه قبل: 7322
- کل بازدیدها: 210570
![]() |
- همه
- بدون موضوع
- رهبری
- گزارش فعالیتهای مدرسه
- مناجات
- روایات اهل بیت(ع)
- روزه
- ماه مبارک رمضان
- دوستی و دشمنی
- یاری دیگران
- استغفار و آثار آن
- صبر
- امر به معروف ونهی از منکر
- نماز
- تواضع
- صله رحم
- قناعت
- نیکی به پدر و مادر
- انصاف و عدل
- اصلاح فی ما بین
- رازداری
- سخاوت
- حق زن و شوهر
- کار با دست
- انتظار ظهور
- آخرالزمان
- حکایات
- تبریک ها
- تسلیت ها
- حرفهای خودمانی
- قرآن کریم
- ازدواج
- شهدا
- مسائل اجتماعی
- دین و طب
- احادیث پزشکی
- عجایب خلقت
- عفاف و پاکدامنی
- کلامی از بزرگان
- مسائل سیاسی
- پیامبر(ص)
- ائمه علیه السلام
- وهابیت
- اخلاقی
- امام حسن (ع)
- سبک زندگی
- دلنوشته
- راهکارها
- آیین همسر داری
- سبک زندگی اسلامی
- دفاع مقدس
- احکام
- کتاب و کتابخوانی
- داستانی
- فعالیت های پژوهشی مرکز
- مناسبتها
- پزشکی،میوه درمانی
- چشمزخم و درمان آن
- احادیث، بهترین روز ناخن گرفتن
- چکیده پایان نامه
- اخلاقی
- قرآنی
- امام حسین (علیه السلام)
على بن حكم گويد: دعبل بن على (خزاعى شاعر و مداح معروف) خدمت امام رضا عليه السلام رسيد حضرت دستور
داد باو چيزى (صله و عطائى) دهند، او گرفت ولى حمد خدا نكرد، امام باو فرمود: چرا حمد خدا نكردى؟ دعبل گويد:
سپس خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و آن حضرت دستور داد بمن عطائى دهند، من گفتم: الحمد لله حضرت
فرمود: اكنون ادب شدى (يعنى از تذكرى كه پدرم بتو داد).
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج2، ص: 422
على بن ابراهيم گويد: پدرم گفت: گروهى از شيعيان از شهرهاى دور آمدند و از امام جواد عليه السلام اجازه تشرف گرفتند و خدمتش رسيدند و در يك مجلس 30 هزار مسأله از او پرسيدند، حضرت بآنها جواب گفت و در آن زمان ده ساله بود.
شرح
- چون پاسخ دادن به 30 هزار مسأله در يك مجلس عادة ممكن نيست، لذا مرحوم مجلسى هفت توجيه براى اين روايت ذكر ميكند كه ما سه تاى آن را در اينجا متذكر ميشويم:.
1- اين عدد را حمل بر مبالغه و اغراق بايد نمود، زيرا شمردن 30 هزار مسأله هم عادة بعيد است.
2- پاسخهاى حضرت بيان قواعد و كلياتى بوده كه از آنها جواب 30 هزار مسأله جزئى معلوم ميگشته.
3- مقصود از يك مجلس، يك دوره مجالس معين است كه در چند روز و چند جا تشكيل شده است.
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج2، ص: 420
داود بن قاسم جعفرى گويد: خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و سه نامه بىآدرس همراه من بود كه بر من مشتبه شده بود، و اندوهگين بودم، حضرت يكى از آنها را برداشت و فرمود: اين نامه زياد بن شبيب است، دومى را برداشت و فرمود: اين نامه فلانى است، من مات و مبهوت شدم حضرت لبخندى زد.
و نيز 300 دينار بمن داد و امر فرمود كه آن را نزديكى از پسر عموهايش برم و فرمود: آگاه باش كه او بتو خواهد گفت: مرا به پيشهورى راهنمائى كن تا با اين پول از او كالائى بخرم، تو او را راهنمائى كن. داود گويد: من دينارها را نزد او بردم، بمن گفت: اى ابا هاشم! مرا به پيشهورى راهنمائى كن تا با اين پول از او كالائى بخرم، گفتم: آرى ميكنم.
و نيز ساربانى از من تقاضا كرده بود بآن حضرت بگويم: او را نزد خود بكارى گمارد، من خدمتش رفتم تا در باره او با حضرت سخن گويم، ديدم غذا ميخورد و جماعتى نزدش هستند، براى من ممكن نشد با او سخن گويم.
حضرت فرمود: اى ابا هاشم! بيا بخور و پيشم غذا نهاد، آنگاه بدون آنكه من پرسش كنم فرمود:
اى غلام! ساربانى را كه ابو هاشم آورده نزد خود نگه دار.
و نيز روزى همراه آن حضرت به بستانى رفتم و عرضكردم: قربانت گردم، من بخوردن گل آزمند و حريصم، در باره من دعا كن و از خدا بخواه، حضرت سكوت كرد و بعد از سه روز ديگر خودش فرمود:
اى ابا هاشم! خدا گل خوردن را از تو دور كرد، ابو هاشم گويد: از آن روز چيزى نزد من مبغوضتر از گل نبود.
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج2، ص: 419
محمد بن ريان گويد: مأمون براى امام جواد عليه السلام هر نيرنگى كه داشت بكار برد (تا شايد آن حضرت را آلوده و دنيا طلب نشان دهد) ولى او را ممكن نگشت، چون درمانده شد و خواست دخترش را براى زفاف نزد حضرت فرستد، دويست دختر از زيباترين كنيزان را بخواست و بهر يك از آنها جامى كه در آن گوهرى بود بداد تا چون حضرت بكرسى دامادى نشيند، در پيشش دارند، امام بآنها هم توجهى نفرمود.
مردى بود بنام مخارق آوازه خوان و تار زن و ضرب گير كه ريش درازى داشت. مأمون او را (براى اين كار) دعوت كرد. او گفت: يا امير المؤمنين! اگر امام جواد مشغول كارى از امور دنيا باشد من ترا در باره او كارگزارى ميكنم (چنان كه تو خواهى او را بدنيا مشغول ميكنم) سپس در برابر امام جواد عليه السلام نشست و عرعر خرى كرد كه أهل خانه نزدش گرد آمدند و شروع كرد با سازش ميزد و آواز ميخواند، ساعتى چنين كرد، امام جواد عليه السلام باو توجه نميفرمود و براست و چپ هم نگاه نميكرد، سپس سرش را بجانب او بلند كرد و فرمود: اى ريش بلند! از خدا بترس، ناگاه ساز و ضرب از دستش بيفتاد و تا وقتى كه مرد دستش كار نميكرد.
مأمون از حال او پرسيد: جواب داد، چون امام جواد عليه السلام بر من فرياد زد، دهشتى بمن دست داد كه هرگز از آن بهبودى نمييابم.
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج2 ؛ ص417
1- مردى به آن حضرت گفت: مرا اندرز و سفارش فرما.
فرمود: آيا تو اندرز مىپذيرى؟ گفت: آرى! آنگاه امام جواد عليه السّلام فرمود: صبر را بالش خود ساز و با فقر دست به گردن شو
و شهوتها را دور ساز و با هواى نفس مخالفت ورز و بدان كه همواره در ديدرس خدايى، پس ببين چگونه بايد باشى.
2- خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد: امّا بىرغبتى تو به دنيا راحتى تو را به زودى فراهم آورد و امّا روى كردنت به من تو را
شكست ناپذير سازد، ولى آيا با دشمن من دشمنى كرده و با دوستم دوستى نمودهاى؟ 3- روايت شده است كه يك بار
پارچههاى گران قيمت امام جواد عليه السّلام را هنگام آوردن به خدمتش در راه ربودند. مأمور حمل بار طى نامهاى جريان
را براى حضرت نوشت امام جواد عليه السّلام به خطّ مبارك خويش چنين مرقوم فرمودند:
جان و مال ما از مواهب گواراى خداوند و رعايت و سپرده اوست تا آنجا كه امكان بهرهمندى از آن را داريم مايه شادى و
خوشى است و آنچه از آن ببرند براى ما اجر و ثواب در بر دارد؛ پس هر كه بيتابىاش بر صبرش چيره آيد اجرش تباه گردد
و از آن به خدا پناه مىبريم.
4- هر كس در كارى حضور داشته باشد ولى آن را ناپسند دارد مانند كسى است كه در آن كار حضور نداشته است و
هر كس در كارى حضور نداشته باشد ولى به آن كار رضايت دهد مانند كسى است كه خود در آن كار حضور [و شركت]
نموده است.
5- هر كس به گويندهاى گوش سپارد در حقيقت او را پرستيده، اگر آن گوينده از خدا گويد پس خدا را پرستيده و اگر از
شيطان گويد پس شيطان را پرستيده است.
6- داود بن قاسم گفت: معنى صمد را از آن حضرت جويا شدم. امام جواد عليه السّلام فرمود: صمد آن را گويند كه ناف
ندارد. گفتم ديگران مى گويند: آن است كه درون تهى نباشد. فرمود: هر درون تهى داراى ناف است.
7- ابو هاشم جعفرى گويد: در روزى كه امام جواد عليه السّلام، امّ الفضل دختر مأمون را به همسرى گرفت، عرض
كردم: اى مولاى من، خير و بركت امروز بر ما بزرگ بود.
فرمود: اى ابو هاشم! در واقع بركات خدا امروز بر ما بزرگ بود. گفتم: آرى مولاى من، پس امروز چه گويم؟ فرمود:
خير بگو تا خير نصيبت گردد. گفتم: مولاى من، من چنين كنم و بر خلاف اين انجام ندهم. فرمود: در اين صورت
درست مىروى و جز خير نمىبينى.
8- امام جواد عليه السّلام به يكى از دوستدارانش چنين نوشت: امّا، اين دنياست كه ما نيز از آن بهرهمند
هستيم، ولى هر كه مورد دلخواه او همان دلخواه دوستش باشد و به مسلك و فكر او نزديك گردد پس همواره
با اوست. و آخرت اقامتگاه دائمى است.
9- تأخير در توبه، خود را فريب دادن است و امروز و فردا كردن زياد، باعث سرگردانى است و پيامد عذرتراشى
براى خدا، هلاكت است و پافشارى بر گناه در اثر آسوده خاطر بودن از مكر خداست «و از مكر خدا آسوده خاطر
نباشد مگر كسانى كه زيانكارند». [سوره اعراف (7)، آيه 99].
10- روايت شده كه ساربانى امام جواد عليه السّلام را از مدينه به كوفه آورد و با اينكه حضرت چهار صد دينار به
وى پرداخته بود باز هم براى گرفتن انعام چانه مىزد، امام عليه السّلام فرمود: سبحان اللَّه! مگر نمىدانى افزونى
نعمت از طرف خدا قطع نشود مگر آنكه شكرگزارى بندگان قطع گردد؟! 11- بيعت زنان با رسول خدا صلّى اللَّه
عليه و آله به اين شيوه بود كه دست خود را در ظرف آبى فرو مىبرد و خارج مىساخت و زنان با اقرار و ايمان به
خدا و تصديق پيامبرش به نيّت تعهّد به آنچه بر آنها لازم بود دست خود را در آن آب فرو مىبردند.
12- اظهار چيزى قبل از آنكه محكم و قطعى گردد باعث تباهى آن است.
13- مؤمن [به سه خصلت] محتاج است: توفيق از جانب خدا، واعظى از درون خود و پذيرش نصيحت از هر كس كه او را نصيحت نمايد.
تحف العقول / ترجمه حسن زاده، ص: 829-827